loading...
ساعت عاشقانه
لایو بازدید : 11 شنبه 20 مهر 1392 نظرات (0)

گفتم برو...

اما ته دلم آشوب شد...

التماس دلم رو برای گفت "بمون" رد کردم...

همش دارم بهت فکر میکنم!

نکنه این رضایت من رفتن تو برای همیشه رو دنبال داشته باشه؟!

اونوقت نمیدونم جواب دلم رو باید چی بدم که به این راحتی از دستت دادم...

خسته ام... میترسم برنگردی!

دلم میخواد وقتی جوابمو خوندی اس بدی و بزنی تو دهنم...

بهم بگی خفه شو...

سرم داد بزنی بگی کوچولوی احمق هنوز نفهمیدی حرفای من یعنی چی...

خدایا؟ یعنی فردا چی میشه؟!

اون چیزی که من میخوام... یا اون چیزی که نمیخوام؟؟؟

خودت کمکم کن...

اگه باید بره صبرشو بهم بده تا نشکنم!

توانشو بهم بده تا به غلط کردن نیفتم...

خدا جونم من میترسم...

خودت کمکم کن!!!



ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 88
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 26
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 27
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 27
  • بازدید ماه : 27
  • بازدید سال : 46
  • بازدید کلی : 3,193